درد عشقی کشیدهام که مپرسزهر هجری چشیدهام که مپرسگشتهام در جهان و آخر کاردلبری برگزیدهام که مپرسآن چنان در هوای خاک درشمیرود آب دیدهام که مپرسمن به گوش خود از دهانش دوشسخنانی شنیدهام که مپرسسوی من لب چه میگزی که مگویلب لعلی گزیدهام که مپرسبی تو در کلبه گدایی خویشرنجهایی کشیدهام که مپرسهمچو حافظ غریب در ره عشقبه مقامی رسیدهام که مپرس
برچسب : نویسنده : mos40371 بازدید : 38